«انقلاب های اجتماعی در خاورمیانه و شمال آفریقا ،بهترین فرصت ها را برای انقلاب ما فراهم کرده است. امروز شکست یا پیروزی ایران در مهران و خرمشهر رقم نمی خورد؛ مرزهای ما فراتر رفته، ما باید شاهد پیروزی در مصر، عراق، لبنان و سوریه باشیم؛ اینها آثار انقلاب اسلامی است.»
طلابی که تازه وارد سالن اجتماعات می شدند وقتی از هم درسان دیگر خود درباره نام سخنران مراسم پرس و جو می کردند، این گونه پاسخ می گرفتند:
«حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس»
کمتر کسی در ایران بود که بداند، تنها دو روز قبل از این سخنرانی، باراک اوباما، رئيس جمهور آمریکا، نام قاسم سلیمانی را شخصاً به لیست افراد تحت تحریم ایالات متحده افزوده بود. البته نه باراک اوباما، نه وزیر دفاعِ او، نه رئیس سازمان سیا و نه هیچ کدام از رجال سیاسی و امنیتی آمریکا، صاحب این نام را نمی شناختند. برای آنان قاسم سلیمانی تنها شبحی هولناک بود که یک معنا را تداعی می کرد: «کابوس»
بخش فارسی دائرة المعارف عمومی «ویکی پدیا» در معرفی «نیروی قدس» نوشته است:
«نیروی قدس یا سپاه قدس نیروی ویژه و زیرشاخهای از نیروهای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران است که مسؤول فعالیتهای نظامی برونمرزی را دارد. فرمانده کنونی آن، قاسم سلیمانی است. برخی منابع نفرات این نیرو را 15000 تن تخمين زدهاند. برخی تحلیلگران نیروی قدس را یکی از بهترین نیروهای ویژه در جهان دانستهاند.
نیروهای قدس در جنگ ایران و عراق بهعنوان نیروی مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و فعالیتش را با حمایت از کردها برای مقابله با صدام در زمان جنگ ادامه داد. همچنین با حمایت از احمدشاه مسعود در جنگ شوروی در افغانستان و بعدها در مقابله با طالبان دامنه فعالیتش را گسترش داد. همچنین گزارشهایی از نیروهای قدس مبنی بر حمایت از جنگجوهای اسلامگرای بوسنیایی در جنگ یوگسلاوی در دست است. مأموریت اصلی نیروی قدس، سازماندهی، پروراندن، تجهیزکردن و سرمایهگذاری بر جنبشهای انقلابی اسلامی است.»
«ویکی پدیا» در معرفی فرمانده « نیروی قدس» این گونه نوشته است:
«قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده نیروی قدس سپاه است. وی بارها از جانب آمریکا متهم به دخالت در امور عراق شدهاست. واشنگتن پست وی را از مهمترین سیاست گذار سیاستهای خارجی ایران میداند.»
گرچه هیچ شکی در معاند بودن مدیران و گردانندگان دائرة المعارف به اصطلاح مستقل و عمومی «ویکی پدیا» وجود ندارد اما نباید از این حقیقت چشم پوشید که تمام اطلاعات مفید جهان غرب درباره «نیروی قدس» و فرمانده آن، چیزی بیش از همین چند خط ، به اضافه پنج قطعه عکس کوچک از قاسم سلیمانی و مشتی اطلاعات کاملاً بی اساس و غیر مستند عجیب و دور از ذهن سالم درباره جزئیات یگان ها و فرماندهان این نیرو، نیست.
منابع خارجی و خصوصاً غربی، ادعاهای حیرت انگیزی را درباره نیروی قدس و فرمانده آن مطرح می کنند. تبلیغات غرب درباره فرمانده نیروی قدس بعد از اشغال عراق توسط آمریکا به اوج خود رسید و تا جایی پیش رفت که مقامات سیاسی و امنیتی یانکی صراحتاً نام «قاسم سلیمانی» را به زبان می آوردند و در آخرین مورد نیز «روئل مارک گرچت» کارشناس سابق بخش خاورمیانه سیا و عضو بنیاد «دفاع از دموکراسیها» افاضه فرمودند: «سپاه پاسداران ایران را نمیتوان مرعوب کرد مگر اینکه اعضای آن را بکشیم؛ قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس را باید بکشیم.»
در نمونه ای دیگر، روزنامه معتبر آمریکایی «مک کلثی» با بیان این مطلب نوشت:
«یکی از قدرتمندترین چهرههای موجود در عراق، یکی از مقامات دولتی این کشور، یک رهبر شبه نظامیان، یک روحانی بلندپایه و یا یک فرمانده یا دیپلمات آمریکایی نیست. این فرد، یک ژنرال ایرانی است که هماکنون بسیار پرنفوذتر از همه مقامات نامبرده شده است. ژنرال «قاسم سلیمانی» فرمانده نیروهای قدس، شاخه فعال سپاه پاسداران ایران در عراق است که مأموریت این شاخه، گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه است. سلیمانی به عنوان مرد شماره یک تهران در عراق، عامل حمایت نظامی و مالی از گروههای گوناگون عراقی بوده و سعی در ناکام گذاشتن تلاشهای آمریکا برای ایجاد دولتی متمایل به غربیها پس از سقوط صدام را دارد.به گفته مقامات آمریکایی، سلیمانی انتخاب سیاستمداران متمایل به ایران را تضمین و همواره با رهبران ارشد عراقی دیدار و از چهرههای شیعه عراق دفاع میکند.
یکی از مقامات ارشد عراقی که نخواست نامش فاش شود، میگوید: ما، آمریکاییها و دیگر عراقیها، چه او را دوست داشته باشیم یا نه، باید اذعان کنیم که او محور سیاستهای ایران در عراق است. نیروهای قدس همه نقشهای سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی را ایفا میکنند؛ آن ها سیاست خارجی ایران در عراق هستند.»
روزنامه مذکور در سیام مارس 2008 ميلادي گزارش داده بود:
وی در ژانویه سال 2005، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام، به پای صندوقهای رأی میرفتند.در حالی که آمریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دموکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند و در عوض، متحدان ایران وارد میدان شدند. یک سال بعد، در آوریل سال 2006 ایران باز هم نگران بن بست مذاکرات برای برگزیدن نخستوزیر جدید عراق پس از دومین دور انتخابات مجلس عراق شد و این بار سلیمانی به منطقه سبز رفت تا با سیاستمداران شیعه مذاکره کرده و تضمین کند که انتخاب نهایی عراق، مورد پذیرش تهران نیز هست و در پایان هم عراقیها بر سر نخستوزیری نوری المالکی به توافق رسیدند.
در این باره زلمای خلیلزاد نیز میگوید: همانقدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او ماه گذشته در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.
در نشست مهم دیگری که در نقطه مرزی ایران و عراق در مریوان انجام شد و به گفته منبعی که نخواست نامش فاش شود، در این دیدار، جلال طالبانی، درخواستی به ژنرال قاسم داده است، مبنی بر اینکه نبردها و ناآرامیها متوقف شود. به گفته این مقامات، سلیمانی نیز روز پس از آن، پیامی میفرستد و بلافاصله نبردها متوقف میشود...»
يك مورد ديگر از موضع گيري هاي خارجي درباره فرمانده نيروي قدس، مربوط به «شمعون پرز» رئيس جمهور فعلي رژيم صهيونيستي است و چند ماهي است كه اين جمله را به او منتسب مي كنند: «خاورميانه، روي انگشت اشاره قاسم سليماني مي چرخد.»
با توجه به چنین سابقه ای، عجیب نیست که همزمان با اوج گیری ناکامی های نظامی آمریکا در عراق و سونامیِ «دیکتاتور براندازی» در خاورمیانه، «عمو سام» به دنبال شبحی باشد که با داستان سرایی درباره ی آن، فضاحت های خود را در افکار عمومی توجیه نماید. به این ترتیب از این پس، «سوپرمن»، «بت من»، «جیمز باند»، «مردان ایکس»، «شگفت انگیزها» و مأمور «جک بائر» [قهرمان سریال 24] باید در افغانستان و عراق و یمن و سومالی و ... به دنبال «ژنرال سلیمانی» بگردند و این «اَبَرجنگجوی بنیادگرا» را به چنگ بیاورند و سرش را برای رئیس جمهور آمریکا هدیه ببرند. زهی خیال باطل. ( دقت كنيد به شباهت عجيبِ سناريوي احمقانه آمريكا درباره طرح ترور سفير عربستان در آمريكا توسط نيروي قدس با داستان سريال هاي24 و «يونيت».)
حقیقت آن است که به رغم این رؤیاپردازی های رقت بارِهالیوودي، «حاج قاسم سلیمانی» ( هیولای افسانه ای و بدمن داستان های کمیک استریپ که امنیت آمریکایی ها را بر هم می زند) برای تمام ایرانیان انقلابی، یک بسیجی تمام عیار در میان سپاهِ بسیجیان ولایت است که مانند بسیاری از هم رزمانش، تمام حیات خود را از ابتدای جوانی، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است.
قاسم سلیمانی، نوجوان کرمانی بود که با بنایی تأمین معاش می کرد. جنگ که آغاز شد، خشت و گل و شاغول را کنار گذاشت و اسلحه به دست گرفت. زیاد طول نکشید که قاسم سلیمانی توان تشکیلاتی و رزمی خود را به فرماندهان جوان سپاه که سن و سالشان زیاد با او فاصله نداشت نشان داد. به این ترتیب قاسم سلیمانی به فرماندهی بسیجیان هم ولایتی خود رسید و پس از مدتی لشکری از کارگرزادگان کرمانی تشکیل داد که نام آن را «لشکر 41 ثارالله» نهادند. این لشکر در طول سال های دفاع مقدس، درخشش اعجاب آوری از خود نشان داد نام خود را در تاریخ ایران و اسلام جاودانه نمود.
پس از پایان جنگ هشت ساله، لشکر 41 ثارالله تحت فرماندهی سردار حاج قاسم سلیمانی که در معرکه مرزهای جنوب آبدیده شده بود، به زادگاه خود یعنی کویر تفتیده ایران بازگشت و وظیفه ایجاد امنیت و مبارزه با شرارت های اشرار هدایت شده از مرزهای شرقی کشور را بر عهده گرفت. این واقعیتی غیر قابل تردید است که هنوز هم مردم کرمان و سیستان و بلوچستان، دوران حضور قاسم سلیمانی در مناطق شرقی و جنوب شرقی کشور را از امن ترین ایام زندگی خود می دانند.
توانایی نبوغ آمیز قاسم سلیمانی در شناخت بافت مردمی خاص مناطق کویری و نوع زندگی عشیره ای حاکم در آن نواحی و تدابیر بی نظیرش در مدیریت امنیتی چنین مختصاتی، او را به نگین درخشانی در میان یادگاران سال های دفاع و حماسه تبدیل نمود. قاسم سلیمانی که خود پرورش یافته شن های کویر و بزرگ شده رزق و روزی کارگری بود ، با اقتداری بسیجی که از سالیان جنگ تحمیلی به ارث برده بود ، عشیره ها و قبایل کویر را به انسجام و هماهنگی کم نظیری رساند و به مدد این تدبیر خود ، توانست اشرار و اراذل تحریک شده از خارج را ، از پشتیبانی داخلی و فضای تنفسی بومی محروم کرده و تنگنای سختی را بر آنان تحمیل نماید.
در سال 1379 بود که فرماندهی کل قوا ، حضرت آیت الله خامنه ای ، این بسیجی جان برکف ولایت را از کرمان به تهران فراخواند و او را به فرماندهی یکی از قوای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، که در میان غربی ها از آن با نام «سپاه قدس» یاد می شود منصوب کرد. از آن زمان تا امروز ، سردار قاسم سلیمانی کمترین جلوه را در عرصه رسانه های دیداری و شنیداری داشته است. گرچه مردم ایران و همرزمان او و هم ولایتی هایش همواره شاهد حضور او در عرصه حیات عادی در هیئات ، مجالس عمومی و خصوصی خود هستند اما همین غیبت طولانی در عرصه ی رسانه های عمومی، ایشان را برای غربی ها به شبحی مرموز تبدیل کرده است که سایه وار در کمین دشمنان نظام اسلامی می نشیند و ناگهان چون صاعقه بر سرشان فرود می آید.
گرچه با فرض درست بودن این فرضیات غربی ها، چنین برداشتی از شخصیت «قاسم سلیمانی» برای آنان ترس آفرین است اما بی شک برای همه ایرانیان، وجود سربازی دلیر با چنین توانمندی هايي، بسيار غرورانگیز است.
«ژنرال سلیمانی»، این «مجاهد» تحت تعقیب شیطان بزرگ و نوچه هایش، برای فرزندان این آب و خاک ، همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که گوش به فرمان ولایت مطلقه فقیه و چشم به آزادی قدس شریف دارد و اگر جنگ برای بسیاری از همرزمان او در سال 1367 به صورت پایان یافت، برای او آشکارا تا امروز تداوم داشته است و او را باید بسیجی ای با 360 ماه سابقه حضور در منطقه عملیاتی دانست.
امروز امت اسلامی و خصوصا ملت مسلمان ایران، قدر دانِ خدمات حسینی این سردار عاشورایی است که خواب را از چشمان یزیدیان زمان ربوده است و گرچه هزاران نفر چون او در خیل سپاهیان روح الله وجود دارند که دست کمی از «حاج قاسم» ندارند اما از خداوند متعال خواستاریم که جبهه نبرد اسلام ناب محمدی(ص) با کفر و شرک جهانی و اسلام آمریکایی را تا قيام امام عصر(عج) از حضور چنین سرداران پاکباخته ای خالی نکند. ان شاءالله
محمدیاسر رجبي
آبان 1390